بی همه چیز سینما واقعا بی همه چیز است
خندهدار است، بیهمه چیز خیلی خندهدار است. شاید قصه لو برود، پس اگر ندیدید نخوانید. این فیلم هیچ ربطی به نمایشنامه ملاقات با بانوی سالخورده ندارد. بی همه چیز جلوه بیشناخت اجتماعی سینمای ماست، نگاه روشنفکری از بالا به پایین که بیهمه چیز یک گل به همه آن قبلیها زده است. مرد معتمد و قهرمان شهر سالها قبل به دختری تجاوز کرده و اورا از شهر بیرون انداخته، سالها بعد با نامهای که مردم بخاطر حل مشکلاتشان برای او مینویسند با چاشنی انتقام به آنجا بر میگردد. حالا که دختر میخواهد انتقام بگیرد مرد میشود مریم مجدلیه، و مردم همیشه گمراه درین فیلم نقش بادزنهای سلطان را بازی میکنند.
چند سالی است که سینماگران متوجه شدهاند که دوره ساختن فیلمهای آپارتمانی تمام شده و باید کمی هزینه کنند و جان تصویر را به نیش بکشند، اما با این وجود هنوز کسی نتوانسته به آنها بفهماند که داستان را فراموش نکنند. ابتدا مشکل روایت و داستان در سینما داریم بعد لوکیشن و دوربین و غیره.
محسن قرایی ذوب در فرم آنقدر جذب حاشیه های متن شده که فراموش کرده برای همراهی با شاهپیرنگ داستان چیزی بیشتر از نقاط عطف تخیلی احتیاج دارد تا کمربند قصه را در مضمون و نمایش حفظ کند. اما جذب روایتهای دمبریده و شخصیتهای ناقص میشود و جان روایت از ریل خارج میشود، زیرا هر بار مجبور است برای پیشبرد داستانش بر اساس نقشهای که از قبل کشیده سراغ یکی از کاراکترهای محوری برود که کم نیستند و به تنهایی برای خودشان قصههای پرشوری دارند.
فیلم در تصویر پر زرق و برق است و هیچ ربطی به ماجرا و فضای کلی داستان ندارد فقط سعی کردهاند تصویری فانتزی و رنگی از ناکجا آباد نشان دهند. یک سری تصاویر خوش رنگ و لعاب از مکانی فانتزی بین ایران و ایتالیا. کاراکترهایی با پوششهای ناهماهنگ و لهجههای من در آوردی دور هم گرد آمدهاند و برای خودشان رو به دوربین و قراردادهای میلیاردی دست تکان میدهند، در این میان پرویز پرستویی در فیلم بدتر از همه است که تمامش مشکل فیلمنامه است و بعید میدانم پرستویی توان اجرای نقش نداشته باشد، هادی حجازیفر با چاشنی طنازی مخصوص خودش کمی قابل تحمل و هدیه تهرانی هم با همان کاراکتر همیشگی باز از همان فیلمنامه ضربه میخورد و مهتاب نصیرپور، بابک کریمی، پدرام شریفی، باران کوثری و… کلا در آفساید هستند.
فکر کنید یک متن کامل در اختیارتان بگذارند، با هزاران هزار اجرا. همه آنها را ببینید، بخوانید، بعد بگویند حالا یک فیلم از روی همین بنویس و بساز. بی همه چیز واقعا بی همه چیز است، زیرا همه چیز داشته و هیچ چیز برای عرضه ندارد. تعجب میکنم داوران جشنواره چگونه به این فیلمها جایزه میدهند.
بی همه چیز سعی داشته تیغ نقدش را به سمت جامعه ببرد و با بزرگترها کاری نداشته باشد، اما آنقدر مجذوب ایدههای باسمهای در فربه کردن داستان شده که همه را با هم گم میکند. اگر وفاداری بیشتری به متن اصلی داشت اینهمه مشکل در یک فیلم برایش پیش نمیآمد.
بی همه چیز ، چیزی برای قرایی ندارد جز یک فرصت ایدهآل که همهاش بر باد رفت. هرچند سینمای سیستمی ما همیشه چشمش به روی اشتباهات و هزینهها بسته است. طبیعتاً تعریف قصههای پر مشکل بهتر از فیلمی با مضمون بانوی سالخورده است که مخاطب را به فکر فرو برد.
کامبیز رحمانیفر
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0